تولد دختر عمو مهسا
دیروز بابا علیرضا رفته تهران ماموریت . رادوین جونم خیلی وابسته به باباییش شده اما شانسی که آوردیم این بود که موقع رفتن بابا ُ رادوین خواب بود . وقتی بیدار شد و باباش رو ندید کمی بی تابی کرد اما چون تولد دختر عموش مهسا بود لباس پوشید و خوش تیپ شد و رفت تولد . اما توی تولد هم حسابی منو اذیت کرد و بغل هیچکس نرفت . طفلکی طاقتش واسه باباش نمی گیره اما بلد نیست به زبون بیاره .
انشاء ا... بابا علیرضا زودتر و به سلامت برگرده .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی