رادوينرادوين، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

جوانمرد کوچک رادمردبزرگ

سفرهاي رادوين

امروز داشتم به این سفرهای چند ماه اخیر ( از وقتی که رادوین به جمع ما اضافه شده ) فکر می کردم سفر شمال ، مشهد ، کیش ، بندرعباس و ایلام دیدم که بابا فداش بشه در عرض هشت ماه اول زندگیش چهار بار سفر با هواپیما ، یک بار سفر با قطار ، دو بار سفر با کشتی و حدود ۱۲ تا ۱۳ هزار کیلومتر سفر با ماشین رو تجربه کرده . ( گاليور کوچولو ) در اولین فرصت عکس های این سفر ها رو همراه تصویر اولین بلیط هواپیما و قطارش رو  می زارم . ...
30 فروردين 1390

تصاوير کيش

  رادوين مشغول خوردن غير مجاز ويفر شکلاتي خواب ناز رادوين در کيش رادوين مشغول ماشين سواري در کيش سنتر رادوين و دايي محمد و دايي مصطفي (دايي اصغر)   ...
30 فروردين 1390

عیدی رادوین

رادوین کوچولو امسال اولین نوروز رو تجربه می کنه . سال گذشته این موقع سال پر استرسی واسه ی مامان و باباش بود چون منتظر جواب آمینوسنتزش بودند. درست روز ۷ فروردین ۸۹ بود که از آزمایشگاه دکتر کریمی زنگ زدند و خبر سلامتی جنین رو به ما دادند .خدا رو شکر که امسال یه پسر کوچولوی ناز و شیطون کنار ماست . رادوین ظهر روز ۲۶ اسفند اولین عیدی خودش رو از اقاجونش گرفت که یک اسکناس ۵۰۰۰۰ ریالی بود و غروب هم که مامان جون و دایی هاش اومدند یه موتور آبی از مامان جون عیدی گرفت . البته نا گفته نمونه که این عیدی های خانوادگی بود چون صبح روز ۵ شنبه ۲۶ اسفند با مامان اومد اداره و کلی هم از همکارای مامان عیدی گرفت  .  صبح روز جمعه ۲۷ اسفند رادوین به همراه مامان ُ بابا...
30 فروردين 1390

بندر آفتاب

صبح زود از خونه به مقصد بندر آفتاب بیرون اومدیم . ساعت ۱۸ رو نشون می داد که رسیدیم بندر آفتاب (۳۰ کیلومتری بندر چارک و ۱۰۰ کیلومتری بندر لنگه ) همگی خسته بودیم مخصوصا رادوین ، اما از شانس ما اون شب دریا مواج بود و شناور تردد نمی کرد مجبور شدیم شب را در آفتاب سر کنیم . بندر آفتاب ساعت ۶ صبح بندر آفتاب ساعت ۹ - بندر آفتاب                 ...
30 فروردين 1390

اولین عید نوروز رادوین

سال ۱۳۹۰ اولین سالیه که رادوین کنار ماست . سال گذشته همچین روزهایی پر بود از استرس و نگرانی برای رادی ولی به لطف خدا و دعای خیر تمامی اعضای خانواده و آشنایان رادوین امسال در کمال سلامت پیش ماست . خداوند را صدها هزار بار سپاسگزاریم . امسال عید رو من و مامان و رادی قرار شد بریم جزیره کیش البته همراه مامان جون ، مادرجون ، عمه ها و دایی ها . در پست های بعدی عکس های این سفر را آپلود می کنم .   رادوین جون نوروزت مبارک ...
30 فروردين 1390

تولد رادی و مامان

داره بارون مياد  خوب که نگاه کردم. . . .  هوا که ابري نبود... .اون فرشته ها هستن که دارن گريه ميکنن...... آخه دو تاشون دیشب اومدن زمین  دیگه اونجا نیستند ( تولد ده ماهگی رادوین مصادف شده با سالروز تولد  مامان ) مهربون ترينهای من  تولدتون  مبارک     ...
30 فروردين 1390

<no title>

دیروز بعد از ظهر رادوین کنارم ایستاده بوده ولی ناگهان تعادلش رو از دست داد و زمین خورد . ار اون به بعد رادی نا اروم بود خصوصا وقتی زیر کتفاشو می گرفتیم می زد زیر گریه . رفتیم خونه بابا بزرگ . مادر جونش با روغن زیتون ماساژش داد بهتر شد اما تا ساعت 1 و نیم شب نخوابید و همراه من برنامه نود رو تماشا کرد که عکسهاشو گذاشتم . امروز صبح هم که از خواب بیدار شد باز نا اروم بود که بالاخره همراه مادرجون و عمه اش و خاله اشرف رفتند پیش اوستا محلی . معلوم شد که عزیز دل بابا آرنجش در رفته بود که جاش انداخت و حالا رادوین خوب شده . البته رادوین یکی دو روزه که تب داره شاید برای دندون های جدیدش باشه . ...
30 فروردين 1390

بازگشت بابا از سفر

دیشب ساعت ۲۳ پرواز بابای رادوین توی فرودگاه آبادان نشست . من و رادوین به همراه عمه راضیه و آقاجون رفتیم فرودگاه استقبال باباعلیرضا. این دو سه روز که بابا رفته بود ماموریت ُ هر وقت به رادوین می گفتیم باباعلیرضا کجاست ُ سر می چرخوند و دنبالش می گشت و مرتب جای خواب بابا رو نگاه می کرد. انتظار داشتم که وقتی ببیندش حسابی ذوق کنه و بپره بغلش اما برخلاف تصور ما مثل همیشه با زیرکی خاصی وقتی باباش رو دید و بابا صداش کرد ُ وانمود کرد که بابا رو ندیده و سرچرخوند ومشغول دید زدن آدمهایی شد که در حال تردد بودن و اصلاْ توجهی به ما نکرد. خیلی حال باباجون گرفته شد اما بعد از چند لحظه که از سالن فرودگاه اومدیم بیرون شروع کرد به خندیدن واسه ی بابا و حالا دیگه ...
23 فروردين 1390